برای شروع

درود به همه دوستان عزیز که اولین نوشته من در این وبلاگ جدید رو میخونند.
راستش اولا که وبلاگ دیگران رو میخوندم به خودم میگفتم که بابا اینا بیکارن میشینن از خصوصی ترین مسائل زندگی خودشون تا عمومی ترین مسائل جامعه صحبت میکنند.که چی بشه؟ به چی میخوان برسن؟ و...
ولی چند تا چیز باعث شد (یعنی باعث شده) که این وبلاگ خیلی ساده رو درست کنم.
اولیش این بود که در طول زندگی و یا در طول یک روز ساده ای که میگذرونی به خاطر رعایت خیلی از مسائل و موارد و به خاطر وجود خیلی از قانون ها خودت رو سانسور میکنی و حرفت رو میخوری و یا حرفی که تو دلت هستش رو تحریف میکنی و...!!!
من دیگه از این خود سانسوری حالم به هم میخوره(گلاب به روتون!!!).البته اینجا هم مطمئن نیستم کامل خودم رو سانسور نکنم ولی واقعا دیگه شورش رو در آوردم.دیگه بسه !!!دیگه از خود سانسوری خسته شدم.لا اقل در این وبلاگ میخوام خودم رو سانسور نکنم.
دلیل دیگری که باعث شد این وبلاگ رو درست کنم اینه که واقعا در این یک سالی که در غربت زندگی میکنم تنها شدم.البته پدر و مادرم و برادرم با من زندگی میکنند.ولی کمی احساس تنهایی میکنم چون به جز خدا و خانواده ام(که بهترین دوستانم هستند)هیچ دوستی رو ندارم و تنها هستم.شاید با شما بشه این تنهایی رو پر کرد!
البته دوست زیاد دارم ولی دوستی که صمیمی باشه ....نه!!!
حالا بگذریم...بذارید بگم کجا زندگی میکنم.از عنوان وبلاگ معلومه که در یک جای گرم زندگی میکنم.بله واقعا اینجا کویره.البته کویری آباد و مدرن.من در شهر دبی زندگی میکنم.حدود یک سالی میشه که مهمون این آقایون و خانم های محجب عربی هستم.
راستش انتظار نداشتم که این همه از زندگی در اینجا راضی باشم ولی شکر خدا راضیم.و هم چنین انتظار نداشتم که انقدر برخورد عربا با ما ایرانی ها خوب باشه ولی جز احترام چیزی از این بنده خدا ها ندیدم.
حالا از مطلب بعدی بیشتر در مورد اینجا براتون مینویسم.سن من هم سن عشقه(اینجوری میگن ولی ما که چیزی حس نکردیم).من ۱۸ سال دارم و خودمو دارم آماده میکنم برای ورود به دانشگاه!
فکر کنم برای امروز کافیه.فقط در آخر سالگرد ۱۸ تیر رو به همه عاشقان راه آزادی ایران تسلیت میگم.به امید آزادی و بازگشت به وطن